کابوس یا رویا

ساخت وبلاگ

از وقتی برگشتم 

همیشه تو خوابم هستی نمی دونم اسمش رو بذارم رویا یا کابوس 

اونقدر اونجا همه چیز شبیه تو بود که تا الانم نتونستم ارتباط عاطفی با کسایی دیگه زندگیم بگیرم فقط ی نقاب رو صوزتمو بس 

و این تظاهر و انتظار  داره منو از پا درمیاره 

 

سر تا پای جسمم داغون شده و داره ادامه پیدا می کنه نمی خوام ازشون بگم 

چقدر سخته عشقی که ی طرفه باشه بدونی هیچ امکان رسیدنی نیس  همیشه می گفتی نا امید نباش اما نا امیدم چون اگه خورشید ب ماه برسه اون روز من به تو می رسم  حالا احتمال این دو تا چقدره

تو این همه خواب هام اصلا ننوشتم

اما خواب دیشبم خیلی جالب بود صبح وقتی صورتم رو شستم یادم اومد که کل دیشب رو تو خونه شما بودم به صورت نامرئی البته تو منو فهمیده بودی و گاهی می دی 

از لحظه لحطه ای که با خانومت حرف می زدی زجر می کشیدم و شاید نی گفتی که زجر بکشم 

کم کم خانومت هم حضور من رو حس کرده بود و باهام حرف می زد 

فک کمم دارم دیوونه میشم 

فک کنم وقت رفتمنه

خدا کنه با نابود شدن جسمم یاد تو هم بره 

خسته ام نه خسته نیستم بریدم 

سالگرد...
ما را در سایت سالگرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lifeislike2 بازدید : 109 تاريخ : چهارشنبه 23 بهمن 1398 ساعت: 23:46