نوشتم

ساخت وبلاگ


سلام

فقط یک چیز می خواستم بگم

اگه اون روز با عجله چیزی راجع به بیماریم نوشتم رو قراموش کن

اصلا هیچ وقت نمی خواستم مطرحش کنم یا راجع بهش  حرف بزنم چون خودم باهاش هنوز کنار نیومدم

و از دلسوزی و ترحم بیزارم

و هنوز خودم در برابرش سر در گمم

نمی خوام چیز دیگه ای بنویسم 
چون بعضی چیزها با گفتن درک نمی شن باید لمسشون کرد
اینکه گفتی دیدن عوارض داره 
داره دلیلش رو اگه درک نکنی که خودت نیستی
و چه خوب شد ندیدمت که دیگه نه روحم تحمل داره نه جسمم

یادته بهم گفتی چه حسیه 
گفتم سخت و جانکاه اما شیرین حس قشنگیه که بودنش از نبودنش بهتره 
و اون کسی این لذت حس شیرین  رو می بره که عاشق باشه 
همین

با رفتنی که خودت رو فقط دیدی و منو ندیدی  
و حرف تلخ اخرت اینکه زنده باشم یا نه واست مهم نیس و پاره کردن عکسی که با هزاران عشق بود 
 روزگار تلخی رو سپری  کردم با هزاران سوال که  تاوانهای سختی واسم داشت 
اما....
همین 
زندگی بهم یاد داد که اون اتفاق چه تلخ چه شیرین وقتی میاد که منتظرش نیستی چه عشق باشه چه نیستی

سالگرد...
ما را در سایت سالگرد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lifeislike2 بازدید : 98 تاريخ : چهارشنبه 23 بهمن 1398 ساعت: 23:46