واقعا حسی نداشتم یعنی دیگه می دونستم همه چیز رو گفتم یا بیشتر چیزا رو و زندگی عادیمو می کردم
نه قلبم به تپش می اومد ،نه قبل خواب اهنگ ها رو گوش می کردم فقط می دونستم تو هستی من هستم و شرایط زندگی
تا اینکه امروز دم دم های صبح خوابی دیدم خواب تو رو ،
این چندمین باره که هر وقت دلتنگت نمیشم خوابی ببینم که نخوام بیدار بشم و شیرینی اون قلبم رو وادار به تپش کنه و دوباره همه ی خاطرات ریز و درشت رو جلوی چشمام بیاره
اما خوابم
سالگرد...برچسب : نویسنده : lifeislike2 بازدید : 87